آوینآوین، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

دختر بهار

پارک

هوا خیلی گرمه وزیاد نمیتونیم بریم بیرون شما هم توی خونه حوصله ات حسابی سر میره ولی اکثرا شبا که بابا علی میاد با هم میریم گشت وگذار و به فرمایش شما پارک ..تو خیابون چشمای تیز بینت سریع پارکارو میبینه ودستور صادر میکنی..وقتی هم که میگیم رسیدیم شما خوشحال میشی وشروع میکنی به خوندن شعر:   رسیدیم ورسیدیم کاشکی نمیرسیدیم تو راه بودیم خوش بودیم سوار لاک پشت بودیم خسته نباشی راننده رانندگیت عالی بود جای مامانت خالی بود   البته با لحن شیرین وکودکانه خودت که اینجوری میشه   رسیدیم رسیدیم کاشتی نیسیدیم تو لاه بودیم سوار لات پش بودیم خسته نباشی راننده ...
6 مرداد 1392

حاضر جواب

مامان عمو پورنگ ببینم؟!! نمیدونم جملت سوالیه یا خبری یه چیزی بین این دوتاس ولی منتظری تا اوکی منو بگیری و سی دی رو برداری وبری بزاری توی دستگاه تا پخش شه..تمام مراحل رو خودت تنهایی انجام میدی...گاهی هم که دستگاه سی دیتو نمیخونه..میگم ببین مامانی سی دیت خراب شد بخاطره اینکه نباید باهاشون بازی کنی ...خیلی علاقه داری که سی دیا رو ردیف کنی وباهاشون حرف بزنی وبازی کنی(فکر کنم همون خاله بازی خودمونه من وقتی بچه بودم با مداد رنگیام اینکارو میکردم شما با سی دیات )خلاصه اینکه سی دی رو میگیری جلو دهنت یه هاااااااااا ی جانانه میکنی یه دسمتمال برمیداری میکشی روشو دوباره میزاری تو دستگاه....جالبتر اینه که هر وقتم تمیزش میکنی کار میکنه   روز...
27 تير 1392

الاغ!!!

چند شب پیش با یکی از دوستای خوبم و همسرشون که یه گل پسر شیرین زبون همسن شما دارن رفته بودیم پارک..خیلی بهمون خوش ..موقع خدا حافظی رهام با بابایی خدا حافظی کرد وگفت ارادت...بابایی گفت غلامم..شماهم هیجان زده شدی وخواستی حرف بابایی رو تکرار کنی صداتو کلفت کردی دور خودت میچرخیدی و بلند میگفتی غلامــــــم...غلاغــــــــــم....الاغــــــــــــم...الاغـــــــــــم دیگه ما بودیم وخندههههههههههه هر 10 دقیقه یبار یادش میفتادیم ومیخندیدیم       ...
27 تير 1392

مادر عادی

مدتی بود وقتی وبلاگ خاطرات مامانا وبچه هاشونو میخوندم غبطه میخوردم با خودم فکر میکردم چرا من انقدر مادر بدی هستم ؟!چرا بعضی از مادرا انقد برای بچه هاشون وقت میزارن ومن تمام روزای با دخترم رو هدر میدم منی که انقد آوینم رو دوست دارم چرا نباید مثه مامانای دیگه مهربون باشم چرا باید گاهی زور بگم که بخواب ..تندتر بخور ..کار دارم برو تنها بازی کن!! تا اینکه یه نوشته جالبی رو خوندم که یجورایی حرف دلم بود وکمی آرومم کرد   برگرفته از سایت http://madarbanoo.com/       روزگاری مــــُـــــد بود که مردم، با چیزهایی به هم پز می دادند!! چیزهایی فاقد ارزش حقیقی، مثل تمکن مالی، زیبایی ظاهری، موقعیت شغلی و ...
23 تير 1392

فرشته 2 سال و1 ماهه من

یکماه شیرین دیگه هم گذشت پر از خاطرات بیاد موندنی ..دختر کوچولوی ملوسم2سال و1ماهگیت مبارک باشه... این ماه بیشتر از همه نقاشی کشیدی وخانه کودک رفتی وچند تا دوست پیدا کردی ..در طول روز باید چندین وچند بار بساط نقاشی رو بیاریم وباهم نقاشی بکشیم ..خیلی پیشرفت کردی کوچکتر که بودی فقط خط خطی میکردی وانقد نوک مدادات رو فشار میدادی که گاهی کاغذ پاره میشد ولی الان سعی میکنی شکلای منحنی بکشی ..قبلا فقط جو جو میکشیدی وچش چش دو ابرو ولی الان اَرگوش(خرگوش)..ماهی..هاپو ..دوبه(گربه)..هیل(فیل)..مثلث..دایره و کلی چیزای دیگه میکشی وسعی میکنی خطوط منحنیتو شبیه شکلی که من کشیدم بکشی میبینی چقد بزرگ ومتفاوت شدی...قربون دختر خانومم بشم که روز بروز منو با...
19 تير 1392

جشن تولدت

جشن تولد 2 سالگیت هم بخوبی وخوشی برگزار شد مهمونای کوچولوت هم اومده بودن و باهم بازی کردین شمع فوت کردین  کادوها رو باز کردین و خلاصه یروز بیاد موندنی شد که خیلی بهت خوش گذشت      دلم میخواد همیشه فقط لبخند رو لبات باشه و فارغ از سختیهای دنیا  بلند بلند بخندی وصدای خنده هات برام شادی بیاره عروسکم ..تولدت مبارک دختر نازنینم     دوستای مهربونم ممنون بابت تبریکاتون میبوسمتون                         بازم دست بابایی درد نکنه کلی زحمت کشید بادکنکا رو باد کرد وتزیینات رو انجام داد   بابایی دوست دار...
25 خرداد 1392

2سالگی پرنسس کوچولو

دختر کوچولوی مامان حالا تبدیل شده به یه خـــــــــانوم کوچولو..که تقریباهمه کاراشو خودش میتونه انجام بده  ...وقتی دستشویی داری خودت شلوارو لباس زیرتو در میاری ومیری کارتو انجام میدی و میای که البته برای دوباره تن کردن نیاز به کمک داری چون ممکنه پشت ورو تنت کنی ..خودت میری دی وی دی بانینیتو برمیداری ومیزاری تو دستگاه ومیشینی تماشا..یه بستنی هم میگیری دستت ویه ظرف هم اونیکی دستت وهمزمان با تماشای کارتون نوش جان میکنی...کلا یه ورژن جدید شدی عشقم که دوستداشتنی تر از قبلی تولدت مبارک عروسک خوشگلم..امسال برای شما ودوستات یه جشن تولد دسته جمعی گرفتیم که خیلی خوش گذشت هم به شما هم به من وفرصتی شد تا دوستای گلمو که خیلی وقت بود میشناخ...
20 خرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دختر بهار می باشد