آوینآوین، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 22 روز سن داره

دختر بهار

متفاوت

بالاخره دندون هفتمت رویت شد مدتهاس که اذیتت میکرد ..هر از گاهی با هزار کلک وارسی میکردم تا دیروز دیدم بالا سمت راست دستم خورد به دندون کوچولوی خوشگلت...نمیزاری که ببینم تا میگم آوین مامانی بیا دندوناتو ببینم سریع فرار میکنی و میگی نه!   روزا از سر کار که برمیکردم سریع میپری تو بغلم ئنشون میدی میگی مه مه..دیروز گفتم مامانی بزار بیام سلام کن بوسم کن بعد می می...امروز که اومدم تا اومدی بگی یاد حرفم افتادی سریع لباتو غنچه کردی وبیطاقت منو بوسیدی ولی نگفتی می می قربونت برم من انقد عاقل وحرف گوش کنی...خداروشکر میکنم همیشه عاقلانه رفتار میکنی   شیرینکاریات دیگه بینهایت شده  وقتی با سال گذشته مقایست...
9 آبان 1391

تنهایی

امروز ٢٩ مهر..٢ روزه که دارم میرم سرکار خیلی نگران بودم که اذیت نشی تا حالا مدت طولانی تنهات نزاشته بودم ...روز اول بهت خوش گذشته بود فقط گاهی یاد میمی میفتادی و وقتی اومدم حسابی از شرمندگیش دراومدی ٤٥ دقیقه تمام بهم چسبیده بودی ومیمی میخوردی ومن میبوسیدم ومیبوییدمت خلاصه کلی با هم عشق کردیم..  ولی امروزاز صبح که بیدارشده بودی لباس منو گرفته بودی دستت و صدام میکردی...وقتی که اومدم تازه خوابت برده بود فرشته قشنگم وقتی نگات کردم دلم لرزید لباس منو تنت کرده بودی وداشتی خواب فرشته ها رو میدیدی...خوابت عمیق بود کنارت خوابیدم دستات رو ناز کردم وگونه هاتو بوسه بارون کردم ولی بیدار نشدی...عزیزم مامانی خیلی خیلی دوست داره...
29 مهر 1391

کاملا عادلانه

دیروز ١٧ مهر ٩١ کلی متعجب وخوشحال شدم وقتی بابایی گفت دخترم  گفته بابا ...پ .. پ  وپوشکتو نشون دادی  امروزم چندینبار گفتی ..آفرین دختر خوشگلم تو خیلی باهوشی من فقط یکی دوبار قبلا بهت گفته بودم وقتی اینکارو میکنی به مامان بگو تا عوضت کنم ولی چون فکر میکردم هنوز زوده اصراری نکردم وموکولش کردم به آینده ...ولی عشق مامانی خودش شروع به گفتن کرد ...  خیلی کلمات زیادی رو یاد گرفتی و داری با کلمات جدا جدا جمله میسازی دخترم روز بروز هوشیارتر میشی بازی قایم موشک رو کاملا یاد گرفتی ..درسته که خیلی وقته این بازی رو انجام میدیم ولی الان یاد گرفتی که باید یه جایی مخقی شی دور از چشم من که بگردم وپیدات کنم ...
17 مهر 1391

کلماتی که یاد گرفتی

چند تا لغت جدید یاد گرفتی خیلی قشنگ تلفظ میکنی آآ یعنی آقا هرآقایی رو میبینی نشون میدی میمیرم واسه مرسی گفتنت هرکی چیزی بهت میده با کلی ناز وادا میگی مــــــسی دفعه اول فکر کردم که اشتباه شنیدم قربون اون ناز وادات بشم من ن ن آ آخال که همون آشغال بهمراه اه اه اه خیلی غلیظ بعدش واینکه هر کی میره سمت دستشویی میگی دیـــــــــــــــــش بهت اسباب بازیاتو نشون میدم میگم این عروسک کیه دستتو میزنی رو سینتو میگی من ن.. من ن  کلمات دیگه هم که میگی رو مینویسم البته چون خیلی زیادن فکر کنم خیلیاشو یادم نیاد: ماما -بابا -دد -تا(تاب)- س سعه(سرسره)-نه-به به -آب-دا(دایی)-مه(مهدا)-نــــــــــــ...
7 مهر 1391

چرخ چرخ عباسی

اینکه میگن از در ودیوار بالا میره رو تازه دارم درک میکنم یعنی چی؟!کافیه رومو بکنم اونور ودر عرض 3 سوت خودتو میرسونی بالای صندلیا یا دستگاه ورزشی من دفعه اول که دیدمت کپ کردم آخه هیچوقت ازین کارا نمیکردی...دختر آروم من کم کم داره شیطونیاش شروع میشه...ولی خودمونیم عاشق اینکاراتم بجای اینکه جلوتو بگیرم تو دلم کلیم تشویقت میکنم ولی خب نگرانتم که اتفاقی برا دخمل گلم نیفته مدتیه تمام اجزای صورت وبدنتو یاد گرفتی اولین چیزی که یاد گرفتی 6 ماهت بود که دس دسی رو یادت دادم و فهمیدی که دست کدومه تا الان که همه چی رو بلدی ...بابایی میگه لپمو بکش اینکارو میکنی وکلی باهم میخندین ...یروز تو بغلم بودی گفتم آوین ناخونات بلند شده باید کوتاهش کنم رفتی ...
29 شهريور 1391

نـــــــــــــــــــه!نــــــــــــــــــــه!

روزا با هم قایم موشک بازی میکنیم میری قایم میشی پشت در یا کابینت گاهی وقتام که حال نداری فقط سرتو یجا قایم میکنی و فکر میکنی که من نمیبینمت یکسره میری سراع سبد لباسای کثیفت واونا میاری بیرون وباهاشون بازی میکنی دووست داری بکشم رو سرت وقایم شی زیرش دالی کنیم یموقع ها که بخودم میام میبینم کل خونه پر شده از لباسات   تازه اگه رحم کنی ولباسای من وبابایی رو هم نکشی وسط  گاهی وقتام عمو زنجیر باف بازی میکنیم ومیچرخیم که بیشتر از چرخیدنش خوشت میاد ...واز توپ بازی ام که همیشه استقبال میکنی 1 2 3 میگم وتوپارو پرت میکنیم هوا....تا میگم 1 2 3 میدونی که منظورم توپ بازیه میری پیداشون میکنی ومیاریشون ولی خودمونیما یه...
11 شهريور 1391

عکسای آتلیه یکسالگی

امروز پنجشنبه اس و 4 روزه که سرماخوردی شنبه باهم رفته بودیم خرید توی پاساژ دل همه رو برده بودی راه رفتنت خیلی بامزس هر کی میبینه دلش ضعف میره مخصوصا که ذوق میکنی ومیخندی ومیدویی ؟آقایون فروشنده اومده بودن بیرون ونگات میکردن بعضیاشونم میخواستن بیان بغلت کنن که البته راتو کج میکردی وسریع در میرفتی آنی میگه هربار که میری جایی برات اسپند دود کنم شیرین کاریات کار میده دستت اومدیم خونه برات اسپند دود کردم ولی شب که شد حالت یهویی خیلی بد شد تا صبح کلافه بودی بیبنیت کیپ شده بود ونمیتونستی نفس بکشی وخوابت نمیبرد فرداش بردیمت دکتر وبرات دارو نوشت ولی الان خیلی بهتری دیشب راحت خوابیدی  بخاطر مریض شدنت نشد بیام برات بگم که همون شنبه شب که...
12 مرداد 1391

قاشق وچنگال

  گاهی دوست داری تنهایی غذاتو بخوری چنگالو میگیری دستت و میکنی تو ظرف غذات منم یه تیکه میزارم وخیلی بامزه میبریش سمت دهنت و میخوریش گاهی هم میاریش سمت دهن من میگی آآآآم یعنی دهنمو باز کنم وبهم غذابدی   با قاشقم میخوری ولی تقریبا نصفش قبل از ورود به دهنت میریزه خلاصه اینکه کلی دیدن این لحظه ها لذت بخشه وطبق معمول تا دوربینو میبینی از ادامه کار خودداری میکنی وقاشق یا چنگالتو پرت میکنی پایین  ولی یواشکی ازت فیلم گرفتم    بیشترین چیزی که دوست داری سیب زمینیه وخورشت کرفس که عاشقشی و تا آخر غذاتو نوش جان میکنی ومارا کلی خوشحااااااااااال    هندونه روهم انقد دوست داری مهلت نمید...
6 مرداد 1391

قاشق وچنگال

گاهی دوست داری تنهایی غذاتو بخوری چنگالو میگیری دستت و میکنی تو ظرف غذات منم یه تیکه میزارم وخیلی بامزه میبریش سمت دهنت و میخوریش گاهی هم میاریش سمت دهن من میگی آآآآم یعنی دهنمو باز کنم وبهم غذابدی   با قاشقم میخوری ولی تقریبا نصفش قبل از ورود به دهنت میریزه خلاصه اینکه کلی دیدن این لحظه ها لذت بخشه وطبق معمول تا دوربینو میبینی از ادامه کار خودداری میکنی وقاشق یا چنگالتو پرت میکنی پایین  ولی یواشکی ازت فیلم گرفتم   بیشترین چیزی که دوست داری سیب زمینیه وخورشت کرفس که عاشقشی و تا آخر غذاتو نوش جان میکنی ومارا کلی خوشحااااااااااال   هندونه روهم انقد دوست داری مهلت نمیدی قاچ کنم وبزارم تو ظرف انقد آ...
6 مرداد 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دختر بهار می باشد