نشستن
دختر گلم یه چند وقتیه که خیلی تقلا میکردی که وقتی خوابیدی پاشی و بشینی و بالاخره امروز اینکارو کردی انقد ذوق کردم خودتم خیلی حال کرده بودی آخه همش به من نگاه میکردی هی نق میزدی که بلندم کن ولی مخصوصا اینکارو نکردم تا خودت یاد بگیری که گرفتی وقتی پاشودی به من یه نگاه پیروزمندانه ای کردی الان خوابیدی البته نه به راحتی رفتیم با هم دد تا خوابت برد روزا من میبرمت و شبام بابایی آخه دخمل مامان خب خوابت میاد چرا نمیخوابی شبا که بابایی میاد یه ذوقی میکنی همش جیغ میزنی ومیخندی و تالاپ وتلوپ ماچش میکنی انقد حسودیم میشه که نگو خب منم ماچ کن دیگه ...
نویسنده :
مامان آوین
18:06