آوینآوین، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره

دختر بهار

نشستن

دختر گلم یه چند وقتیه که خیلی تقلا میکردی که وقتی خوابیدی پاشی و بشینی و بالاخره امروز اینکارو کردی انقد ذوق کردم خودتم خیلی حال کرده بودی آخه همش به من نگاه میکردی هی نق میزدی که بلندم کن ولی مخصوصا اینکارو نکردم تا خودت یاد بگیری که گرفتی وقتی پاشودی به من یه نگاه پیروزمندانه ای کردی الان خوابیدی البته نه به راحتی رفتیم با هم دد تا خوابت برد روزا من میبرمت و شبام بابایی  آخه دخمل مامان خب خوابت میاد چرا نمیخوابی شبا که بابایی میاد یه ذوقی میکنی همش جیغ میزنی ومیخندی و تالاپ وتلوپ ماچش میکنی انقد حسودیم میشه که نگو خب منم ماچ کن دیگه ...
21 اسفند 1390

نشستن

دختر گلم یه چند وقتیه که خیلی تقلا میکردی که وقتی خوابیدی پاشی و بشینی و بالاخره امروز اینکارو کردی انقد ذوق کردم خودتم خیلی حال کرده بودی آخه همش به من نگاه میکردی هی نق میزدی که بلندم کن ولی مخصوصا اینکارو نکردم تا خودت یاد بگیری که گرفتی وقتی پاشودی به من یه نگاه پیروزمندانه ای کردی الان خوابیدی البته نه به راحتی رفتیم با هم دد تا خوابت برد روزا من میبرمت و شبام بابایی آخه دخمل مامان خب خوابت میاد چرا نمیخوابی شبا که بابایی میاد یه ذوقی میکنی همش جیغ میزنی ومیخندی و تالاپ وتلوپ ماچش میکنی انقد حسودیم میشه که نگو خب منم ماچ کن دیگه ...
21 اسفند 1390

نشستن

دختر گلم یه چند وقتیه که خیلی تقلا میکردی که وقتی خوابیدی پاشی و بشینی و بالاخره امروز اینکارو کردی انقد ذوق کردم خودتم خیلی حال کرده بودی آخه همش به من نگاه میکردی هی نق میزدی که بلندم کن ولی مخصوصا اینکارو نکردم تا خودت یاد بگیری که گرفتی وقتی پاشودی به من یه نگاه پیروزمندانه ای کردی الان خوابیدی البته نه به راحتی رفتیم با هم دد تا خوابت برد روزا من میبرمت و شبام بابایی آخه دخمل مامان خب خوابت میاد چرا نمیخوابی شبا که بابایی میاد یه ذوقی میکنی همش جیغ میزنی ومیخندی و تالاپ وتلوپ ماچش میکنی انقد حسودیم میشه که نگو خب منم ماچ کن دیگه ...
21 اسفند 1390

نشستن

دختر گلم یه چند وقتیه که خیلی تقلا میکردی که وقتی خوابیدی پاشی و بشینی و بالاخره امروز اینکارو کردی انقد ذوق کردم خودتم خیلی حال کرده بودی آخه همش به من نگاه میکردی هی نق میزدی که بلندم کن ولی مخصوصا اینکارو نکردم تا خودت یاد بگیری که گرفتی وقتی پاشودی به من یه نگاه پیروزمندانه ای کردی الان خوابیدی البته نه به راحتی رفتیم با هم دد تا خوابت برد روزا من میبرمت و شبام بابایی آخه دخمل مامان خب خوابت میاد چرا نمیخوابی شبا که بابایی میاد یه ذوقی میکنی همش جیغ میزنی ومیخندی و تالاپ وتلوپ ماچش میکنی انقد حسودیم میشه که نگو خب منم ماچ کن دیگه ...
21 اسفند 1390

نشستن

دختر گلم یه چند وقتیه که خیلی تقلا میکردی که وقتی خوابیدی پاشی و بشینی و بالاخره امروز اینکارو کردی انقد ذوق کردم خودتم خیلی حال کرده بودی آخه همش به من نگاه میکردی هی نق میزدی که بلندم کن ولی مخصوصا اینکارو نکردم تا خودت یاد بگیری که گرفتی وقتی پاشودی به من یه نگاه پیروزمندانه ای کردی الان خوابیدی البته نه به راحتی رفتیم با هم دد تا خوابت برد روزا من میبرمت و شبام بابایی آخه دخمل مامان خب خوابت میاد چرا نمیخوابی شبا که بابایی میاد یه ذوقی میکنی همش جیغ میزنی ومیخندی و تالاپ وتلوپ ماچش میکنی انقد حسودیم میشه که نگو خب منم ماچ کن دیگه ...
21 اسفند 1390

نشستن

دختر گلم یه چند وقتیه که خیلی تقلا میکردی که وقتی خوابیدی پاشی و بشینی و بالاخره امروز اینکارو کردی انقد ذوق کردم خودتم خیلی حال کرده بودی آخه همش به من نگاه میکردی هی نق میزدی که بلندم کن ولی مخصوصا اینکارو نکردم تا خودت یاد بگیری که گرفتی وقتی پاشودی به من یه نگاه پیروزمندانه ای کردی الان خوابیدی البته نه به راحتی رفتیم با هم دد تا خوابت برد روزا من میبرمت و شبام بابایی آخه دخمل مامان خب خوابت میاد چرا نمیخوابی شبا که بابایی میاد یه ذوقی میکنی همش جیغ میزنی ومیخندی و تالاپ وتلوپ ماچش میکنی انقد حسودیم میشه که نگو خب منم ماچ کن دیگه ...
21 اسفند 1390

شیرین کاری2

 دیگه به الان نزدیک شدیم بمیرم برات مامانی ماه سختی رو گذروندی 7ماه ونیمت که شد دیدم بی میل شدی و غذا نمیخوری گفتم شاید غذات تکراریه وخستت کرده چند جور برات غذا درست کردم ولی اصلا میل نداشتی بعد از چند روز تب کردی دیگه خیلی هول کرده بودم  بابایی گفت شاید داری دندون در میاری که درست حدس زده بود لثتو نگاه کردم دندون کوچولوی خوشگلتو دیدم داشت میومد بیرون (دندون سمت چپ پایینت) چند روز بعدم کناریش دراومد دندونت که دراومد دوباره سرحال شدی ولی واااای خدای من آوین من یهوییی خیلی شیطون شدی دیگه تو بغلم ثابت نمیموندی ووقتی میخوابوندمت سریع برمیگشتی ودنده عقب تا جایی که به مانعی برخورد نکنی میرفتی غذا که بهت میدم بووف میکنی و منم بجای...
8 اسفند 1390

شیرین کاری2

دیگه به الان نزدیک شدیم بمیرم برات مامانی ماه سختی رو گذروندی 7ماه ونیمت که شد دیدم بی میل شدی و غذا نمیخوری گفتم شاید غذات تکراریه وخستت کرده چند جور برات غذا درست کردم ولی اصلا میل نداشتی بعد از چند روز تب کردی دیگه خیلی هول کرده بودم بابایی گفت شاید داری دندون در میاری که درست حدس زده بود لثتو نگاه کردم دندون کوچولوی خوشگلتو دیدم داشت میومد بیرون (دندون سمت چپ پایینت) چند روز بعدم کناریش دراومد دندونت که دراومد دوباره سرحال شدی ولی واااای خدای من آوین من یهوییی خیلی شیطون شدی دیگه تو بغلم ثابت نمیموندی ووقتی میخوابوندمت سریع برمیگشتی ودنده عقب تا جایی که به مانعی برخورد نکنی میرفتی غذا که بهت میدم بووف میکنی و منم بجای اینکه نارا...
8 اسفند 1390

شیرین کاری2

دیگه به الان نزدیک شدیم بمیرم برات مامانی ماه سختی رو گذروندی 7ماه ونیمت که شد دیدم بی میل شدی و غذا نمیخوری گفتم شاید غذات تکراریه وخستت کرده چند جور برات غذا درست کردم ولی اصلا میل نداشتی بعد از چند روز تب کردی دیگه خیلی هول کرده بودم بابایی گفت شاید داری دندون در میاری که درست حدس زده بود لثتو نگاه کردم دندون کوچولوی خوشگلتو دیدم داشت میومد بیرون (دندون سمت چپ پایینت) چند روز بعدم کناریش دراومد دندونت که دراومد دوباره سرحال شدی ولی واااای خدای من آوین من یهوییی خیلی شیطون شدی دیگه تو بغلم ثابت نمیموندی ووقتی میخوابوندمت سریع برمیگشتی ودنده عقب تا جایی که به مانعی برخورد نکنی میرفتی غذا که بهت میدم بووف میکنی و منم بجای اینکه نارا...
8 اسفند 1390

شیرین کاری2

دیگه به الان نزدیک شدیم بمیرم برات مامانی ماه سختی رو گذروندی 7ماه ونیمت که شد دیدم بی میل شدی و غذا نمیخوری گفتم شاید غذات تکراریه وخستت کرده چند جور برات غذا درست کردم ولی اصلا میل نداشتی بعد از چند روز تب کردی دیگه خیلی هول کرده بودم بابایی گفت شاید داری دندون در میاری که درست حدس زده بود لثتو نگاه کردم دندون کوچولوی خوشگلتو دیدم داشت میومد بیرون (دندون سمت چپ پایینت) چند روز بعدم کناریش دراومد دندونت که دراومد دوباره سرحال شدی ولی واااای خدای من آوین من یهوییی خیلی شیطون شدی دیگه تو بغلم ثابت نمیموندی ووقتی میخوابوندمت سریع برمیگشتی ودنده عقب تا جایی که به مانعی برخورد نکنی میرفتی غذا که بهت میدم بووف میکنی و منم بجای اینکه نارا...
8 اسفند 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دختر بهار می باشد