آوینآوین، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

دختر بهار

امان از..

1392/7/10 3:10
نویسنده : مامان آوین
237 بازدید
اشتراک گذاری

نمیدونم چاره چیه؟؟کتاب برات میخریم تا با فرهنگ کتاب وکتابخونی آشنا شی همه رو باید سانسور کنیم ..تی وی رو روشن میکنیم بازم برنامه مناسب نیست و باید حواستو پرت کنم وکانال رو عوض کنم..نمیدونم یعنی من انقد حساس شدم یا مشکل مشکل همه است؟!!

موضوع اینه که یبار که رفتم خرید کتاب ازونجا که برای شما از قبل یه کتاب به اسم پوپوخریده بودم  وشما بهش علاقه شدیدی داشتی جو گیر شدم وسری کاملشو خریداری کردم که چشمتون روز بد نبینه ..هرچی رفتارای بد وجود داره رو تو این کتابا یاد بچه ها میده..روز اول ازونجا که از محتوای کتاب اطلاعی نداشتم شروع به خوندن یکی از کتابا به اسم "رنگ پوپو پریده از بس که شسصت مکیده" شدم و هی میرفتم جلو و جلوتر چشام گردتر میشد ولی ازونجا که شروع کرده بودم ویجورایی ناجور شده بود ونمیتونستم جمعش کنم ادامه دادیم و از قضا شما عاشق کتابه شدی ومدام پیشنهاد خوندنشو میدادی حافظه فوق العاده ای هم داری یعنی یبار برات بخونم دیگه نمیتونم کتابو دستگاری کنم وگرنه هشدار میدینگران

خلاصه اینکه دختر من که هیچوقت شصت نمیمکید شروع کرد به انجامش..آخه من نمیفهمم یعنی هیچ نظارتی نیست روی چاپ این کتابا!!!؟؟

 

بالاخره با کلی راهکار در یک حرکت انتحاری کتابو نابودش کردیم وشما هم خوشبختانه بمرور این حرکتو فراموش کرد...ولی تجربه خوبی بود که دیگه هر وقت میرم کتاب بخرم ٢-٣ ساعتی تو فروشگاه هستم وکل کتابای انتخابی رو میخونم که ازین خرابکاریا پیش نیاد..اون کتابایی هم که قبلا خریدداری شده بود با کلی سانسور واصلاحیه برای شما بازگو میشهاز خود راضی

امروز هم تی وی رو که روشن کردم در مورد ترس از تاریکی بود وبچه ها داشتن صحبت میکردن سریع اومدم کانال رو عوض کردم..خداروشکر ازین مشکلا نداشتی و خیلی راحت شبا میری تو اتاقت وتو تاریکی میخوابی(بگذریم ازینکه تو روز روشن تو اتاقت نمیریعینک ) فقط همینو کم داشتیم که تاریکی برات غول شه!!

امشب رفته بودیم پارک خودتو رو پله های سرسره پخش کرده بودی و میکشیدی بالا!! بهت گفتم مامانی چرا اینجوری راه میری بلند شو قشنگ راه برو..میگی آخه خستم!! پلنگ صورتیم خسته بود اینجوری راه میرفتنیشخندزبان(اینم تاثیر پذیری نه چندان مخرب از سیمامتفکر)

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دختر بهار می باشد