کامل و دقیق!
تو آشپزخونه مشغولم میای پیشم میگی مامان میشه این کتابو بخونی؟!میگم دستم بنده برو برا عروسکت بخون تا من بیام..
مشغول خوندن میشی ..ازتو آشپزخونه دارم نگات میکنم..ژس خوندنت خیلی خوردنیه..عین خانوم معلما ٢ تا انگشت شصتت داخل کتاب رو میگیره و٢ تا انگشت اشارتم بیرون کتابو نگه میداره وشروع میکنی به خوندن کتاب ..کاملادرست وبی نقص..میام نزدیکتر ونگاهت میکنم هر صفحه ای که میزنی دقیقا به موقع اس..نعجب میکنم!! آخه هر وقت که برات کتاب میخونم لابلاش انقد سوال میکنی و اینور اونورو نگاه میکنی که فکرشم نمیکردم انقد دقیق داستان رو همراه با شروع وپایان هر صفحه بذهن سپرده باشی
کلا عین یه طوطی ..یبار حرفی رو بشنوی دقیق وبجا ازش استفاده میکنی..نمونشم همین جمله دستم بنده همچین بجا برای خودم استفادش کردی که تا نیم ساعت گیج بودم...
داشتی پازل بازی میکردی منم تو آشپزخونه بودم ..تلفن زنگ خورد...
من: آوین جان لطفا گوشی رو برام میاری مامانی ؟
آوین: آخه دستم بندهههههه(بکار بردن جمله ی یطرف , اینکه انقد بجا ازش استفاده کردی وفک اینجانبو آوردی پایین یطرف نوش جووووووونم