نی نی گریه ای
با هم مشغول نقاشی وقیچی کردنیم که صدای گریه بچه ای از تو راه پله ها شنیده میشه
آوین: مامان متین به نی نی گریه ای آوای خوشحالمو میدم..(آوا اسم عروسک جون جونیته ونینی گریه ای هم که از ابتکارات خودت)
- آفرین , حتما نینی خوشحال میشه..
چند دقیقه بعد..
-شاید نینی گریه ای گرسنشه ,مامانش بهش غذا بده
-شاید!شما اینجوری فکر میکنی؟
-بله گرسنشه..
دوزاریم میفته ومیپرسم :
-آوین جان شما هم گرسنته !؟ غذا برات بیارم؟
-بلـــــــــــــــــــــــــــــه
آخه امروز صبحانه خیلی خوب خوردی ..٢ روزه که از مزه چای شیرین که قبلا اصلا لب نمیزدی خوشت اومده ..امروزم بهت مزه کرده بود و حسابی خوردی بعد از اونم شیر وبستنی وتنقلات ...فکر نمیکردم گرسنت باشه ومیخواستم ناهارتو موکول کنم به بعد از خواب بعد ازظهرت..که اینجوری شد دیگههههه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی