آوینآوین، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 22 روز سن داره

دختر بهار

30 ماه گذشت

1392/9/19 10:12
نویسنده : مامان آوین
333 بازدید
اشتراک گذاری

روزها به تندی باد میگذرند وبزرگ میشی ..

3 تا بهار 3 تا تابستون و3 تا پاییز و...2 تا زمستون رو دیدی ..دیگه بقول معروف میشه گفت سرد وگرم روز گار رو چشیدیلبخند

دنیا رو چجور دیدی دلبندم؟ همیشه آرزوم بوده که فقط خوبی ها رو ببینی وشاد باشی و من خیلی مسئولم برای شاد بودن وشاد موندنت..

دنیای من که با اومدن گل بهشتیم هرروز رنگینتر میشه..روزا که میگذره و رشد کردنتو میبینم , مثه گلی که توی بچگام میکاشتم وازش مراقبت میکردم ومدام چشمام بهش بود و از به سرانجام رسیدنش غرق در لذت میشدم  محو تماشات میشم ..بزرگ شدی عروسک مامان خیلی بزرگ ..

اینروزهای دخترکم:

یه دختر کوچولوی 2 سال ونیمه که دیگه نمیشه بهش گفت این کارو انجام بده یا نده!!

وقتی سررزمین عجایب بودیم همه  رفتن که قطار سوار شن شما رو هم به اون سمت هدایتت کردم گفتم بریم با مهدا ومرآت قطار سوار شیم یه لحظه توقف کردی وجلوتر نیومدی :

-من که قطار نمیخواستم ..میخوام کیتی سوار شم

-عزیزم اول قطار سوار شیم بعد دوباره میریم پیش کیتی

-نه من قطار نمیخوام فقـــــــــــط کیتی

خلاصه هر چی از طرف ما اصرار که الان همه سوار قطارن بعدش بریم شما مصمم رو حرف خودت بودی و رفتیم کیتیزبان

 

توی نقاشی پیشرفت کردی ورنگ آمیزیت خیلی بهتر شده..

برات چشم چشم دوابرو میکشم (یصورت کامل ) بعد شما جای دست وپاها و موها وگوشاشو سرجاشون میکشی

توی کتابای نقاشیت هم که باید رنگشون کنی دیگه  مثه قبل کل صفحه رو رنگ نمیکنی فقط همون شکل رو رنگ میکنی واولش خیلی مراقبی که از خط بیرون نزنه ولی بعد بیخیالش میش تند تند مدادو اینور اونور میکشیی تا  شکلت سریعتر رنگ شهدلقک

 

وقتی از حموم میایم میری توی اتاقت سر کمد لباسا که خودت لباست رو انتخاب کنی وبپوشی ..اگه من بیام بهت سر بزنم :

-شما بلو(برو)بیرون

-نمیشه منم اینجا باشم

-نه شما بلو لباستو بپوش منم میپوشم میام

و اینکه تقریبا یاد گرفتی لباساتو درست ومرتب تنت کنی (جلو و پشتش رو تشخیص میدی )

وقتایی هم که دارم کاری انجام میدم وهیچ صدایی از دخترکم شنیده نمیشه مطمئنم که تو اتاق من سر لوازم آرایشم رفتی.... و باز ماجرای شما بلو بیرون تکرار میشه ...ایندفعه با یکم خجالت(چون میدونی کارت درست نیست)خجالت

 

یاد گرفتی وقتی دندوناتو مسواک زدی آب تو دهنت بچرخونی وبا شدت به بیرون خالیش کنی..و خیلی به خودت میبالی ازین کارماچ

 

وقتی از وسیله ای ناراحتی یا صدمه ای بهت میزنه ..ناراحتیتو اینجوری ابراز میکنی:

مثلا پات به لبه فرش گیر کرده وافتادی زمین

این فرش رو دوست ندارم ..فرش  اینجا نباشه..این فرش ما نیستابله

 

اگه گاهی کار اشتباهی انجام بدی میری آوا رو میاری ومیگی آوا شیطونی کرده یا وسیله ای رو گم کردی ودنبالشی پیداش نمیکنی رو به آوا میکنی میگی چلا شیطونی کردی برش داشتی !؟بلو زود بیارش بغل

 

و در آخر اولـــین ناسزایی که از دهان مبارک شنیدیم:

بــــی شــــرف

نمیدونم چرا بجای اینکه ناراحت باشم دلم ضعف میره که یبار دیگه تکرار کنی عاشق لحن صداتم انقد لطیف و خوشگلمیگی خووزبان

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

شیوا
24 آذر 92 0:45
مبارکه دوسال و نیم شدنت عروسک باهوش و شیرین زبون
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دختر بهار می باشد