شیرین کاری2
دیگه به الان نزدیک شدیم بمیرم برات مامانی ماه سختی رو گذروندی 7ماه ونیمت که شد دیدم بی میل شدی و غذا نمیخوری گفتم شاید غذات تکراریه وخستت کرده چند جور برات غذا درست کردم ولی اصلا میل نداشتی بعد از چند روز تب کردی دیگه خیلی هول کرده بودم بابایی گفت شاید داری دندون در میاری که درست حدس زده بود لثتو نگاه کردم دندون کوچولوی خوشگلتو دیدم داشت میومد بیرون (دندون سمت چپ پایینت) چند روز بعدم کناریش دراومد
دندونت که دراومد دوباره سرحال شدی ولی واااای خدای من آوین من یهوییی خیلی شیطون شدی دیگه تو بغلم ثابت نمیموندی ووقتی میخوابوندمت سریع برمیگشتی ودنده عقب تا جایی که به مانعی برخورد نکنی میرفتی غذا که بهت میدم بووف میکنی و منم بجای اینکه ناراحت شم کلی میخندم وتازه تشویقتم میکنم حالا یکم کثیف بازی اشکالی نداره که .
این چند روزه هم که میگردی دنبال پارچه ای کوسنی چیزی که بیاریش رو صورتتو باهامون دالی بازی کنی وای عاشق اینم که اسمتو صدا میکنم وتو برمیگردی دنبال منو میگی ااااووووووووووووم شیطوووووونک من
اینروزا دیگه براحتی کسی نمیتونه از خونه خارج شه انقد صدا میکنی و میخندی و ناز میکنی تا دل طرفو ببری که ببرنت دد مامانی خیلی نگرانه جدا از سرد بودن هوا خیلی آلودس خدایااااااااا کمک دیگه نمیتونیم راحت نفس بکشیم به نینیامون رحم کن. ولی کاریش نمیشه کرد گاهی توکالسکت میشینی و باهم میریم اگرم بابایی رو تو خونه گیرش بیاریم 3 تایی باهم سوار ماشین میشیمومیریم گردش ,ولی شیطونک این دیگه چه مدلشه این همه دد دد میکنی تا پامونو از در میزاریم بیرون لالا میکنی