آوینآوین، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره

دختر بهار

انتظار

مامانی فدات بشه خیلی خستت کردم پروژه سنگینی داشتم روزی 7-8 ساعت پای کامپیوتر باهم میشستیم و کار میکردیم ولی خب در عوضش یه کار عالی تحویل دادیم و20 شدیم اینجوری خستگیمون در رفت مرسی مامانی همیشه یه دختر گل بودی وبا مامانی همکاری میکردی . 1 ماه آخر خیلی طولانی شد دیگه کاری نمونده بود تا خودمونو سرگرمش کنیم تا روزا زودتربگذرن و زود بیای تو بغلم, بدترین چیز تو دنیا انتظاره...... این 1 ماهو دنبال کامل کردن سیسمونیت بودیم میدونی که مامانی خیلی وسواس داره تا همه چی خوب وکامل باشه تازه تو که 1 ماهت بود وهنوز معلوم نبود دخملی یا پسر کلی اسباب بازی و لباس و ... برات سوغاتی آورده بود. بعد از کلی گشتن بالاخره سرویستو سفارش دادیم فقط کم...
8 اسفند 1390

انتظار

مامانی فدات بشه خیلی خستت کردم پروژه سنگینی داشتم روزی 7-8 ساعت پای کامپیوتر باهم میشستیم و کار میکردیم ولی خب در عوضش یه کار عالی تحویل دادیم و20 شدیم اینجوری خستگیمون در رفت مرسی مامانی همیشه یه دختر گل بودی وبا مامانی همکاری میکردی . 1 ماه آخر خیلی طولانی شد دیگه کاری نمونده بود تا خودمونو سرگرمش کنیم تا روزا زودتربگذرن و زود بیای تو بغلم, بدترین چیز تو دنیا انتظاره...... این 1 ماهو دنبال کامل کردن سیسمونیت بودیم میدونی که مامانی خیلی وسواس داره تا همه چی خوب وکامل باشه تازه تو که 1 ماهت بود وهنوز معلوم نبود دخملی یا پسر کلی اسباب بازی و لباس و ... برات سوغاتی آورده بود. بعد از کلی گشتن بالاخره سرویستو سفارش دادیم فقط کم...
8 اسفند 1390

جشن

 وااااااای بذار از اولین باری بگم که تو دلم تکون خوردی( 21 بهمن) تودوره کاراموزیم بودم برای ناهار واستراحت رفته بودم کمی دراز کشیدم یهویی چندتا لگد محکم زدی دستمو گذاشتم روت تا مطمئن شم اشتباه نکردم که شروع کردی به رقص اونم از نوع تکنو  تا بحال اینجوری تو دلم تکون نخورده بودی تا قبل از اون فقط حرکتای کوچولوتو میتونستم حس کنم(ولی فکر کنم بمناسبت 22 بهمن توهم شروع به رقص وپایکوبی کرده بودی )خلاصه دوتایی با هم جشن گرفتیم دیگه کاملا وجودت حس میشد روزبروز تکونات قویتر میشدن ازاون ببعد خیلی باهم بیشتر حرف میزدیم وکلی درد دل میکردیم یادته؟؟!! خب منم دخملی میخواستم که پیشش درددل کنم و بشه محرم اسرارم دیگه ...
8 اسفند 1390

جشن

وااااااای بذار از اولین باری بگم که تو دلم تکون خوردی( 21 بهمن) تودوره کاراموزیم بودم برای ناهار واستراحت رفته بودم کمی دراز کشیدم یهویی چندتا لگد محکم زدی دستمو گذاشتم روت تا مطمئن شم اشتباه نکردم که شروع کردی به رقص اونم از نوع تکنو تابحال اینجوری تو دلمتکون نخوردهبودی تا قبل از اون فقطحرکتای کوچولوتو میتونستم حس کنم(ولی فکر کنم بمناسبت 22 بهمن توهم شروع به رقص وپایکوبی کرده بودی )خلاصه دوتایی با هم جشن گرفتیم دیگه کاملا وجودت حس میشد روزبروز تکونات قویتر میشدن ازاون ببعد خیلی باهم بیشتر حرف میزدیم وکلی درد دل میکردیم یادته؟؟!! خب منم دخملی میخواستم که پیشش درددل کنم و بشه محرم اسرارم دیگه ...
8 اسفند 1390

جشن

وااااااای بذار از اولین باری بگم که تو دلم تکون خوردی( 21 بهمن) تودوره کاراموزیم بودم برای ناهار واستراحت رفته بودم کمی دراز کشیدم یهویی چندتا لگد محکم زدی دستمو گذاشتم روت تا مطمئن شم اشتباه نکردم که شروع کردی به رقص اونم از نوع تکنو تابحال اینجوری تو دلمتکون نخوردهبودی تا قبل از اون فقطحرکتای کوچولوتو میتونستم حس کنم(ولی فکر کنم بمناسبت 22 بهمن توهم شروع به رقص وپایکوبی کرده بودی )خلاصه دوتایی با هم جشن گرفتیم دیگه کاملا وجودت حس میشد روزبروز تکونات قویتر میشدن ازاون ببعد خیلی باهم بیشتر حرف میزدیم وکلی درد دل میکردیم یادته؟؟!! خب منم دخملی میخواستم که پیشش درددل کنم و بشه محرم اسرارم دیگه ...
8 اسفند 1390

جشن

وااااااای بذار از اولین باری بگم که تو دلم تکون خوردی( 21 بهمن) تودوره کاراموزیم بودم برای ناهار واستراحت رفته بودم کمی دراز کشیدم یهویی چندتا لگد محکم زدی دستمو گذاشتم روت تا مطمئن شم اشتباه نکردم که شروع کردی به رقص اونم از نوع تکنو تابحال اینجوری تو دلمتکون نخوردهبودی تا قبل از اون فقطحرکتای کوچولوتو میتونستم حس کنم(ولی فکر کنم بمناسبت 22 بهمن توهم شروع به رقص وپایکوبی کرده بودی )خلاصه دوتایی با هم جشن گرفتیم دیگه کاملا وجودت حس میشد روزبروز تکونات قویتر میشدن ازاون ببعد خیلی باهم بیشتر حرف میزدیم وکلی درد دل میکردیم یادته؟؟!! خب منم دخملی میخواستم که پیشش درددل کنم و بشه محرم اسرارم دیگه ...
8 اسفند 1390

جشن

وااااااای بذار از اولین باری بگم که تو دلم تکون خوردی( 21 بهمن) تودوره کاراموزیم بودم برای ناهار واستراحت رفته بودم کمی دراز کشیدم یهویی چندتا لگد محکم زدی دستمو گذاشتم روت تا مطمئن شم اشتباه نکردم که شروع کردی به رقص اونم از نوع تکنو تابحال اینجوری تو دلمتکون نخوردهبودی تا قبل از اون فقطحرکتای کوچولوتو میتونستم حس کنم(ولی فکر کنم بمناسبت 22 بهمن توهم شروع به رقص وپایکوبی کرده بودی )خلاصه دوتایی با هم جشن گرفتیم دیگه کاملا وجودت حس میشد روزبروز تکونات قویتر میشدن ازاون ببعد خیلی باهم بیشتر حرف میزدیم وکلی درد دل میکردیم یادته؟؟!! خب منم دخملی میخواستم که پیشش درددل کنم و بشه محرم اسرارم دیگه ...
8 اسفند 1390

جشن

وااااااای بذار از اولین باری بگم که تو دلم تکون خوردی( 21 بهمن) تودوره کاراموزیم بودم برای ناهار واستراحت رفته بودم کمی دراز کشیدم یهویی چندتا لگد محکم زدی دستمو گذاشتم روت تا مطمئن شم اشتباه نکردم که شروع کردی به رقص اونم از نوع تکنو تابحال اینجوری تو دلمتکون نخوردهبودی تا قبل از اون فقطحرکتای کوچولوتو میتونستم حس کنم(ولی فکر کنم بمناسبت 22 بهمن توهم شروع به رقص وپایکوبی کرده بودی )خلاصه دوتایی با هم جشن گرفتیم دیگه کاملا وجودت حس میشد روزبروز تکونات قویتر میشدن ازاون ببعد خیلی باهم بیشتر حرف میزدیم وکلی درد دل میکردیم یادته؟؟!! خب منم دخملی میخواستم که پیشش درددل کنم و بشه محرم اسرارم دیگه ...
8 اسفند 1390

فرشته من هم پاکی هم عشقی

حالا دیگه باید دنبال یه اسمی میگشتیم که برازنده دخملی باشه خیلی گشتیم تا بالاخره با بابایی رو اسم آوین توافق کردیم   چون معناش یعنی پاک وزلال وبه زبون کردی هم یعنی عشق دقیقا اسمیه که برازنده عسلی خودمه امیدوارم توهم دوسش داشته باشی ...
8 اسفند 1390

فرشته من هم پاکی هم عشقی

حالا دیگه باید دنبال یه اسمی میگشتیم که برازنده دخملی باشه خیلی گشتیم تا بالاخره با بابایی رو اسم آوین توافق کردیم چون معناش یعنی پاک وزلال وبه زبون کردی هم یعنی عشق دقیقا اسمیه که برازنده عسلی خودمه امیدوارم توهم دوسش داشته باشی ...
8 اسفند 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دختر بهار می باشد