تعطیلات
روز اول عیدورفتیم بیمارستان برای دیدن پسر دایی کوچولوم که بدنیا اومده بود خیلی بامزه نگاش میکردی انگار فکر میکردی عروسکه دولا شده بودی که بگیریش روز چهارم عید وسایلمونو بستیم و راه افتادیم بریم کرمان اولش من وبابایی نمیخواستیم بریم فکر کردیم شایدمسیر طولانیهاذیت بشی 3 ماهت که بود با ماشین خودمون رفتیم گرگان خیلی خوش گذشت اذیت نشدی توی ماشین همش میخوابیدی ولی باصرار دایی ومامانی وبابایی ما هم راهی شدیم دخترگلمم مثل همیشهماه بودی اصلا اذیت نکردی یا میخوابیدییا بازی میکردی خلاصه خودتو سرگرم میکردیبا این که راه طولانی بود اصلا بداخلاقی نکردی اونجام که رفتیم خونه عمو حسین که یه دختر کوچولو داره ویه دوست جدید بامزه پیدا کردی وسرت...
نویسنده :
مامان آوین
16:02