آوینآوین، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره

دختر بهار

نارسیس

1391/4/1 15:34
نویسنده : مامان آوین
312 بازدید
اشتراک گذاری

واکسن یکسالگیتو زدیم وخداروشکر ایندفعه خیلی راحت بود اصلا اذیت نشدی تا یک هفته نگران بودم که تب نکنی سریای قبلی خیلی تب میکردی وهیچجوری هم نمیتونستم بهت استامینوفن بدم گلاب به روت سریع برمیگردوندیسبز ومجبور بودم تا صبح پاشویت کنم اونوقت دیگه وسطای شب خوابت میومد ومیخواستی بخوابی شروع میکردی به گریه....ایندفعه به خیر گذشتچشمک

گل نرگس من خبر نداشتم انقدر خودشیفته ایبازندهکافیه آینه گیرت بیاد..وقتی تو آشپزخونه ام تو هم میای تند تند تو آینه گاز خودتو ماچ مالی میکنیماچماچماچماچ قربونت برم آخه نمیگی مامانی چجوری دلش میاد چای بوسای خوشگلتو پاک کنه ..پس بیدلیل نبود که میخواستم اسمتو بزارم نارسیس...چشمک

امروز دینا اومده بود پیشت باهم بازی میکردین..بازی که چه عرض کنم شما زور میگفتی اونم طفلک با دلت راه میومد ...البته بگما خیلی دوستت داره که باهات راه میاد هر بچه دیگه ای بود پدرشو درآورده بود...توام عاشقشی هر کاری میکنه توهم انجام میدی هر جا که بره توام پشت سرش ...دخمل منم مهربونه خداروشکر اصلا حسود نیستی همه اسباب بازیاتو میدادی بهش بازی کنه..

دینا هم خیلی باهات مهربونه پفیلا بهت میداد میگفتم دینا جون خودت بخور این سفتیاش میمونه رو دلش دلش درد میگیره ...گفت آخه دلش میخوادقلببعد دونه دونه سفتیاشو میگرفت میزاشت تو دهنت...توام هی میگفتی آآآآآآآآآآآآم آآآآآآآآآآآآآآم (بازم میخوام..)

کلی ام بابستنی سوتدارتونآلودگی صوتی ایجاد کرده بودین( بیچاره همسایه ها..) هی دینا سوت میزد هی تواوهخلاصه دوتایی باهم جشن گرفته بودین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دختر بهار می باشد