مدل کوچولو
دلم میخواست تا همیشه کنار خودم بخوابی نفساتو روی گونه هام حس کنم وبوی موهاتو استشمام کنم فکرشم نمیکردم بتونم روزی از خودم جدات کنم ...ولی اینم باید روزی اتفاق میفتاد و وقتش بود که مستقل شی... اینکارو با همراهی بابایی انجامش دادیم حدود ٢ ماهی بود که باهات صحبت کرده بودیم که دیگه نیمه شب بیدارنشی وسراغ میمی رو نگیری برای این مجبور بودم و شبا که بیدار میشدی بابایی بهت آب میداد وگاهی راهت میبرد تا بخوابی ...از اول دیماه هم دیگه تو تخت خودت میخوابی ...خداروهمیشه شکر میکنم که دخترم همیشه با مامانیش همکاری میکنه وخیلی راحت با شرایط جدیدش کنار میاد ...
خانوم مهندس ما خیلی به پیچگوشتی علاقه داره ...میگیری دستت و میری سر اسباب بازیات ومیخوای باطریشونو عوض کنی...البته به زبون خودت میخوای بهشون آم آم بدی ...این اردکتو بیچاره کردی همش بالای بیچاره رو میکنی به من میگی بزارم دوباره ...میگی لو لو یعنی روشن کن تا روشن میکنم دمشو میگیری که برات بال بال بزنه...بعد میگی نه نه خا خا یعنی خاموشش کن...واین داستان تا شب بارها اتفاق میفته
عاشق ژست گرفتنانتم تا دوربین دستمون میبینی ژس میگری تا ازت عکس بندازیم بعدم سریع میای ازمون میگیری تا نگاه کنی...اینجام مامانبزرگ برات این شال وکلاه رو گرفته بود مدل شدی تا ازت عکس بگیرم ...قربون سرت برم که کجش کردی عروسکم نازم
....