آوینآوین، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

دختر بهار

18 ماهگی

1391/9/23 22:49
نویسنده : مامان آوین
284 بازدید
اشتراک گذاری

دختر قشنگم دیگه واسه خودت خانومی شدی ١٨ ماهه فرشته خونه مایی وهرروز روزامونو شیرینتر میکنی وقتی بابایی کیک وکادو رو برات آورد کاملا تشخیص میدادی که مال خودته کیک رو نشون میدادی وبه خودت اشاره میکردی میگفتی تت.. آو...یعنی کیک آوین وبیتابانه میخواستی کادوتو باز کنی که البته بهت یاد آوری کردیم که باید شمعا رو فوت کنی وبرقصی بعد کادوتو باز کنی وتوهم کارتو خیلی قشنگ بلد بودی همه رو وادار کردی تا برات دست بزنن وآهنگ تولدت مبارک رو بخونن تا تو نانای کنی وبعدش لبای خوشگلتو غنچه کردی شمعاتو فوت کردی ....١٨ ماهگیت مبارک فرشته مهربونمقلب

بابایی برات یه دفتر نقاشی کیتی(عاشق کیتی شدی هر جا عکسشو میبینی دستاتو میچرخونی ومیگی میچرخه...به یاد سرزمین عجایب) وتخته نقاشی آهنربایی ویه تاب گرفته بود که این تاب روز بعدش خیلی کمکمون کرد...فرداش باید واکسن ١٨ ماهگیتو میزدیم با کلی استرس آمادت کردم ورفتیم اونروز برخلاف همیشه زود بیدار شده بودی وخیلی خوب شد چون وقتی رفتیم اولین نفر بودیم وخیلی سریع واکسنو زدیم اولیشو باید به دستت میزدیم که همزمان فلش کارتاتو بابایی نشونت میداد وتو هم اسماشونو میگفتی ولی تمام کارای خانوم دکترو تحت نظر داشتی وقتی سوزن تو دستت رفت کمی گریه کردی ولی زود آروم شدی برای واکسن دوم که باید تو پات میزدیم کاملا متوجه بودی ونمیخواستی اینکار انجام شه که به گریه های شما ختم شد ولی بازم زود فراموش کردی وواسه خانوم دکتر بوس فرستادی وبای بای کردی واومدیم خونه تا ٥ ساعت اول حالت کاملا خوب بود ولی یدفعه پاتو نشون دادی وگفتی درد ودیگه اصلا نمیتونستی از جات تکون بخوری اونروز رو یا روی تابت نشسته بودی اونجا پات اذیت نمیشد ویا جلوی تی وی باهم دراز میکشیدیم وکارتون میدیدیم ..چندان به تلویزیون علاقه نداری ولی اونروز بالاجبار همدمت شده بود...خداروشکر که تب نداشتی ودرد پات هم تا فرداش خوب خوب شد...ویه نفس راحت کشیدیم و تا ٦ سالگیت از واکسن زدن خلاص شدیماوه

 

 

 

استقبال از کیک

 

فوت کردن کیک

 

 

نانای کردن

 

 

بازکردن کادو

(قربون پاهات برم که کادوتو بهش تکیه دادی و میخوای خودت تنهایی اونم با چه دقتی بازش کنی)

 

 

نشون دادن کادو به اهل خانه

 

 

بوسیدن و تشکر از آقای ددی

 

 

الهی فدای خنده هات بشم اینجا بعد از واکسنته درعین اینکه پات درد میکرد وهمش نشونش میدادی میگفتی درد تا میزاشتمت روی تابت دردتو فراموش میکردی وشروع میکردی به تاتاب عباسی خوندن

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان آویسا
28 آذر 91 15:10
عزیز دلم 18 ماهگیت مبارک قربون تو دختر ناز
خیلی دوست دارم





منم دوست دارم خاله مهربونم
maman e maneli
7 دی 91 0:38
aziiizam che fereshte khoshgeli 1000 mashaalah 18 mahegish mobarak
kheili axa ghashang bood maman e mehraboon


مرسی خاله مهربونم
صدف
7 دی 91 0:39
هزار مشالا ، هزار مشالا خیلی دخترت دوست داشتنیه . چشمم شور نیست ولی حتما براش صدقه بزار .
قربون خندۀ قشنگت برم خاله


مرسی خاله جونم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دختر بهار می باشد