دلبرکم..
آوین گلم امروز میخوام از دلبریای جدیدت برات بگم..
یه زمانی همش بابایی رو بوس میکردی ویه نگاه به من میکردی وفرار میکردی که یعنی من گیرت نندازم
وبوست کنم چون میدونستی چقد عاشق بوسیدنتم...تو هم با شیطونی تمام از دستم در میرفتی...منم
همش به بابایی حسودیم میشد
تا اینکه بابایی برای ولنتاین یه زنگوله بوسیدن گرفت...ومن تاصدای اونو در میاوردم تو ومیدوییدی و میومدی ماچم میکردی...دست دَدی جون درد نکنه بلاخره تو رو سربراه کرد
ولی قشنگتر از اون وقتاییه که از سر کار برمیگردم میای به استقبالم از دور دستاتو باز میکنی ومیدویی
وخودت پرت میکنی تو بغل مامانی وکلی ماچ مالیم میکنی ..یا موقع هایی که دارم آشپزی میکنم میای
پاهامو بغل میکنی وسرتو میگیری بالا به چشام زل میزنی .میگی بوو(بوس)
دایره لغاتت کامل شدن..جمله های کوتاه میگی...عاشق بازی با بچه هایی وقتایی که با مهدا ودینا
ومرآتی ...عاشق اینم که وایستم ونگات کنم خیلی شادتری واز خوشحالی همش داری میدویی
ومیچرخی ومیخندی...
اینم جملاتی تک کلمه ای که هفته گذشته تو بازیاتون میگفتی: بادتنت(بادکنک) بده ... نتن(نکن)... بیو(برو)..بریم...چی بود..؛آب بده ....به مرآت هم میگی مِرنا
خاله ..دایی.. مامان سمان... بابا ابر..بابا علی(گاهیم علی بابا)..متین..
میوه ها رو همه رو میگی موز.. سیب... خیا..لیمو...فقط به پرتقال میگی آب پو
تو تی وی هم هر چی تکرار میکنن یا جمله هایی که ما میگیم بنظرت جدید وجالبه رو شما بلافاصله میگی..