آوینآوین، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه سن داره

دختر بهار

شیرین زبون ترین...

1392/2/29 0:55
نویسنده : مامان آوین
257 بازدید
اشتراک گذاری

دختر 23 ماهه شیرین زبون من اعتراف میکنم تو روز چند بار چشام کاملا گرد میشه...وقتی انتظار ندارم جمله هایی رو بشنوم که از دهان دختر کوچولوم میشنوم توی این 1 ماه اخیر پیشرفتت در حد بمب اتم بوده..

 

حرف میزنی و من فدای شیرین زبونیت میشم...اینا دیالوگای روزانه ماس:

 

توی آشپزخونه هستم ومشغول کار:

 

-مامان متین بیا ایجا بشین ..میخوام بَبَلِت بکنم..

-مامانی دستم بَنده نمیتونم بیام..

-مامان متین چیکا میکنی.. بیا بازی کنیم..

-دارم غذا درست میکنم...

-( صندلی رو میاری زیر پات میزاری و میای بالا)مامان داری کباب درست میتُنی؟

-بله (و مراحلو برات توضیح میدم)

-مامان متین کباب بپز من بخورم(قانع شدی ومیری تنهایی بازی میکنی)

........دلبریات برای بابات که تمومی نداره

دیروز بغل بابایی بودی ته ریشاشو ناز میکردی که یهو گفتی بابا علی برو حموم ریشاتو بزن برام!!!niniweblog.com

قیافه من وبابایی دیدنی بود بعد از شنیدن این حرف ..

 

توخونه نشستیم که یهو یاد بابایی میفتی:

-مامان متین بابایی شب میاد؟

-بله الان سرکاره

-برام بستنی میخره

-میتونیم بگیم برامون بخره

-یه خنده رویایی میکنی و میگی بابایی جونیمو دوس دارم

.....

سر میز شام نشستیم بابایی تشویقت میکنه به خوردن غذا ببین غذای مامانی تموم شد منم غذامو خوردم پلومو خوردم ..کبابمو خوردم..بادمجونمو خوردم....

شما همینحا صحبت بابایی رو قطع میکنی و میگی:

نَـــــــــــــه بابِم جون(بادمجون) نخوردی!

 

من وبابایی یه نگاه به هم میکنیم واز این همه دقت تو شگفت زده میشیم ویعدش مراسم لِه کنون شماسniniweblog.com

 

 خلاصه اینکه مچ بابایی رو گرفتی که بادمجون دوست ندارهههههههههه وروجک کوچولوی من..دروغگوniniweblog.com

 

 

 

 

 

 

دیروز باهم رفتیم تئاتر سه ماهی..اولین تجربه تئاتر شما بود برات تقریبا جذاب بود جاهاییش که آهنگ داشت ومیتونستی قِربدی همراهی میکردی..ولی آخراش یکم حوصلت سر رفت ..

ولی بمحض اینکه اومدیم بیرون شروع کرد به توضیح دادن امروزم تا مامان بزرگه رو دیدی فعالیتای دیروز براش گزارش دادی:

با مامان متین.. بابا علی ..خاله زِِهَب ..رفتیم ..ماهی دیدیم..ماهی آبی.. نالاحت بود ..آقاهه گرفت... انداخت تو تنق(تنگ).. نینی اذیت کرد...نالاحت بووود...رفتیم سُسُئه(سرسره) تاب نینی...و.........

قربون حرف زدن شیرینت بشم من عشقم دوست داررررررررررم

ب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

زهرا
30 اردیبهشت 92 19:07
متين جون از طرف من بچچچچلونشششش
ایرانا
4 خرداد 92 16:03
قربونش برم من

خدانکنه خاله جونم بووووووس

مامان آویسا
8 خرداد 92 2:25
عزیز دلم قربون بابام جون گفتنت چقدر شیرین زبونی



مرسی خاله جونم
صدف
10 خرداد 92 23:55
آخ جون جون جون جون به این خانوم خوشمل و شیرین زبــــــــــــــــــــــــون . فدات بشم من خاله . مامانی صدقه یادت نره
راستی چقدر خوب شد رنگ فونت رو عوض کردی


مرسی صدف جون..
راستش وبم کلا خراب بود مشکل از فونتم نبود بالاخره دست از تنبلی برداشتم یه میل به مدیریتش زدم درست کرد..
لاله
19 خرداد 92 10:51
آوین جون تولدت مبارک عزیزم

ایشالا تولد 100 سالگیت




مرسی خاله مهربونم

الهام مامان علیرضا
19 خرداد 92 14:00
سلام
تو قسمت متولدین امروز باهاتون آشنا شدم
اومدم تولدآوین ناز و بهتون تبریک بگم




ممنون از تبریکتون
♥ مامان و بابای محمد پارسا ♥
19 خرداد 92 17:07
تولد تولد تولدت مبارک
انشالا تولد 120 سالگیت عزیزم


ممنون خیلی خوشحالم کردین
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دختر بهار می باشد