آوینآوین، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 23 روز سن داره

دختر بهار

طالقووووووووووون

1392/6/10 17:51
نویسنده : مامان آوین
268 بازدید
اشتراک گذاری

جمعه 8 شهریور 92 من و شما و بابایی تصمیم گرفتیم برای پیکنیک بریم به شهر اجدادی پدرت یعنی طالقون(کلی باباییت رو مخم کار کرده تا نگم طالقاننیشخندواسه همین انقد غلیظ میگم طالقووووووون)...ازونجایی که شما عاشق دریا شدی وهمش میگفتی بریم دریا..بابایی گفت بریم طالقون اونجا یه دریاچه داره هم من خاطرات دوران بچگی(دوران جنگ مدتی اونجا بودن ومدرسه هم میرفتن)رو مرور میکنم هم آوین میتونه آببازی کنه..که رفتیم وخیلی هم خوش گذشت...البته اونجور که دلت میخواست نبود ونتونستی شنا کنی ولی هی بدک هم نبود..ظاهرا راضیت کرد

 

توی راه ..دخترم بیحال میشه واینشکلی

 

 

در جوار دریاچه طالقون

 

 

و پرتاب سنگ به داخل دریاچه..

 

 

و باغ نعیم خان اقوام پدر جان..یه بعد شخصیتت رو که کشف کردم اینه که عاشق گل وگیاه وباغ وجنگلی  ووقتی میری توش دیگه دلت نمیاد بیای بیرون

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان آویسا
15 شهریور 92 1:53
قربون این پرنسس خوشگل و خوشتیپ لباست خیلی نازه عزیزم



ممنون خاله جونم..چشماتون قشنگ میبینه

شیوا
28 شهریور 92 15:43
ای جاان اونجا که آوین بیحال بود اولش کلی خندم گرفت از قیافش خیلی بامزه قیافه گرفته بود
ولی آخراش که معلوم شد خیلی بهش خوش گذشته خندون شده بود
همیشه خندون بازی عزیزم


مرسی خاله جون آره والا منم هر دفعه اولی رو میبینم دلم میسوزه ولی مرحله به مرحله نیشش بیشتر باز شده:-))))

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دختر بهار می باشد