آوینآوین، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

دختر بهار

تنهایی

1391/7/29 22:03
نویسنده : مامان آوین
244 بازدید
اشتراک گذاری

امروز ٢٩ مهر..٢ روزه که دارم میرم سرکار خیلی نگران بودم که اذیت نشی تا حالا مدت طولانی تنهات نزاشته بودم ...روز اول بهت خوش گذشته بود فقط گاهی یاد میمی میفتادی و وقتی اومدم حسابی از شرمندگیش دراومدی ٤٥ دقیقه تمام بهم چسبیده بودی ومیمی میخوردی ومن میبوسیدم ومیبوییدمت خلاصه کلی با هم عشق کردیم..قلب

 ولی امروزاز صبح که بیدارشده بودی لباس منو گرفته بودی دستت و صدام میکردی...وقتی که اومدم تازه خوابت برده بود فرشته قشنگم وقتی نگات کردم دلم لرزید لباس منو تنت کرده بودی وداشتی خواب فرشته ها رو میدیدی...خوابت عمیق بود کنارت خوابیدم دستات رو ناز کردم وگونه هاتو بوسه بارون کردم ولی بیدار نشدی...عزیزم مامانی خیلی خیلی دوست داره ودلش برات تنگ میشه امروز همش عکستو میزاشتم جلوم نگات میکردم تا انرژی بگیرم ..وقتی کنارم نیستی احساس تنهایی میکنم ..هیچوقت دلم نمیخواد تنهات بزارم وتنها شم.. ولی چاره چیه زندگی سخته..و باید زندگی کردافسوس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دختر بهار می باشد