آوین در باغ وحش
امروز دخترم ١٧ ماهگیشو تموم کرد و١٧ بار شمعشو فوت کرد...بابایی برات شمع جادویی گرفته بود وهی فوتش میکردی دوباره روشن میشد...خلاصه از رو بردیش تا کاملا خاموشش کنی
دخترم تو ١٧ ماهگی همه دنیای اطرافشو میشناسه واسماشون بلده...کلماتی رو که یادم نمیاد گفته باشم رو میگی ..یه نمونش دیروز رفته بودیم بیرون تا پل هوایی رو دیدی نشونش دادی وگفتی پل...تو خونه هم همه چیو میدونی مال کیه اگه وسیله کسی رو مثلا دایی مقدادو برداریم میای با تعجب نگا میکنی... میگی دادا...دادادا...یعنی مال داییمه.. دت ندن
وای وای وای ...از لوسیات بگم دیروز رفته بودیم پاساژگردی هر کی میدیدت میخواست باهات بازی کنه میگفتی نه نه(با نشون دادن انگشتت)البته با دست پس میزدی با پا پیش میکشیدی
یه جیرجیرک درون هم پیدا کردیکه اینروزا کلی باهاش حال میکنیم...وقتی میخوای خودتو واسمون لوس کنی یه چیزی تو مایه های جیغ میکشی که سریع بهت میگیم آوین جیر جیرک اومده؟! بهش بگو برو ما جیرجیرک نمیخوایم ...توهم دستتو نشون میدی(که یعنی برو) میگی بو ئــــــــــــو جیر جیر بوئـــــــــو...واین داستان تموم میشه
وبالاخره امروز یه دنیای دیگه رو هم کشف کردی باهم رفتیم باغ وحش...فکر میکنی بیشتر ازهمه از چه حیوونی خوشت اومد؟!!! ببــــــــــــــــر...وقتی دیدیش کلی هیجانزده شدی ...از اردک ها هم که تو آب شنا میکردن خوشت اومده بود...یه آهوی کوچولو هم نگهبان برات آورد بیرون ونازش کردی و باهاش عکس انداختی که میزارمش تو ادامه ...
پیش بسوی باغ وحش
اینم کیک تولدت