یار مهربان
هرروز باید برات چند تا کتاب بخونم...بعد از ظهرا برای خواب,میگم آوین جان بریم بخوابیم ...میگی بَعلــــــــه و میدوئی میری سر کتابخونتو چند تا کتاب انتخاب میکنی,دست منو میگیری ومیریم رو تخت ..میگم کدومو برات بخونم ..یه نگاه به هرکدوم میندازی وبلاخره با تردید یکیشو انتخاب میکنی ومیدی تا برات بخونم ..
یکی از شخصیت های مورد علاقت پوپو ئه ..دیروز با هم رفتیم نمایشگاه کتاب و اونجا چشمای تیز بینت پوپو رو دید و برات خریدیم ...از خودت جداشون نمیکردی..البته ساعت خوابت بود و زود خسته شدی وخوابیدی ...برات کتابای میمینی ..من که از گل بهترم لگن دارم...خاله بازی و.... یسری کتابایی که خاطرات کودکی من وبابایی رو زنده میکرد مثه شنل قرمزی و پینوکیو و کدوی قلقل زن و شنگول ومنگولو خریدیم...که البته شما کتابای میمینی وپوپو رو ترجیح دادی اوناروهم ما واسه دل خومون خریدیم
من یار مهربانم
دانا و خوش بیانم
گویم سخن فراوان
با آنکه بی زبانم
پندت دهم فراوان
من یار پند دانم
من دوستی هنرمند
با سود و بی زیانم
از من مباش غافل
من یار مهربانم