شعر وکتاب..یاور همیشگیت
استعداد عجیبی تو حفظ شعر داری ومتاسفانه من خیلی شعر بلد نیستم یادت بدم ولی ازین ببعد باید خودم حفظ کنم تا به توهم یاد بدم...شعرایی رو که خودم بچگی بلد بودم وبلدی ولی شعر دویدم ودویدم رو خیلی بامزه میخونی.. فکر میکردم شعر سختی باشه توالی رو پشت هم بتونی بدون اشکال تکرار کنی..
دویدم ودویدم سر کوهی رسیدم ٢ تا خاتونو دیدم
یکیش به من آب داد یکیش به من نون داد
نونو خودم خوردم آبو دادم به زمین زمین به من علف داد
علفو دادم به بزی بزی بمن شیر داد
شیرو دادم به نونوا نونوا بمن آتیش داد
آتیشو دادم به زرگر زرگر بمن قیچی داد
قیچی رو دادم به خیاط خیاط بمن عبا داد
عبا رو دادم به ملا ملا بمن کتاب داد
کتابو دادم به بابام بابام ٢ تا خرما داد
یکیشو خوردم تلخ بود یکیشو خوردم شیرین بود
بالا رفتیم ماست بود پایین اومدیم دوغ بود قصه ما دروغ بود
بیشتر از هرچیزی کتاب سرگرمت میکنه یعنی اگه صبح تا شب برات بخونم نه سمت تی وی میری نه اسباب بازیات ...حتی وقتایی که کاردارم هم ترجیح میدی بجای اسباب بازی بری کتاباتو بیاری وعکساشونو تجزیه وتحلیل کنی واونایی رو که برات قبلا خوندم وبلدی رو زیر لب زمرمه میکنی...
امیدوارم بزرگتر هم که شدی این علاقه همراهت باشه گل نازنینم..خیلی خوشحالم که برای جایزه برات کتاب میخرم وچشمات از داشتنشون برق میزنه