آوینآوین، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

دختر بهار

شوماخر کوچولو

از اولش اهل غریبی کردن نبودی کلا با همه خیلی خوب ارتباط برقرار میکنی البته باید اینم بگم که اصلا واسه غریبه ها نمیخندی ورفتارت خیلی سنگینه هرچی میگم دس دسی یا نانای کن یابوس بفرست...نمیکنی که نمیکنی فقط آخرش احتمالا یه بای بای تحویلشون میدی  عاشق مهمونی هستی وقتی دور وبرت شلوغه دیگه اصلا منو نمیبینی ونمیای پیشم برعکس وقتایی که دونفری تو خونه ایم همش میای و میچسبی به من... جرات نمیکنم یه دقه برم آب بخورم وبیام   هفته پیش آنی مهمونی گرفته بود کلی هم بچه بودن که حسابی مشغول شده بودی یه دقیقه نمیشستی سرجات با اینکه تازه 2 روز بود راه افتاده بودی ولی ماشالله خیلی خوب از پس خودت برمیومدی و خیلی بامزه برای حفظ تعادل شکم...
5 مرداد 1391

شوماخر کوچولو

از اولش اهل غریبی کردن نبودی کلا با همه خیلی خوب ارتباط برقرار میکنی البته باید اینم بگم که اصلا واسه غریبه ها نمیخندی ورفتارت خیلی سنگینه هرچی میگم دس دسی یا نانای کن یابوس بفرست...نمیکنی کهنمیکنی فقط آخرش احتمالا یه بای بای تحویلشون میدی عاشق مهمونی هستی وقتی دور وبرت شلوغه دیگه اصلا منو نمیبینی ونمیای پیشمبرعکس وقتایی که دونفری تو خونه ایم همش میای و میچسبی به من... جرات نمیکنم یه دقه برم آب بخورم وبیام هفته پیش آنی مهمونی گرفته بود کلی هم بچه بودن که حسابی مشغول شده بودی یه دقیقه نمیشستی سرجات با اینکه تازه 2 روز بود راه افتاده بودی ولی ماشالله خیلی خوب از پس خودت برمیومدی و خیلی بامزه برای حفظ تعادل شکمتو میدادی جلو راه میفتاد...
5 مرداد 1391

خونه جدید مبارک

مرحله جدید شیطونیات شروع شده امروز صبح که بیدارشدی خودت از تخت اومدی پایین ویکراست رفتی تو اتاق خودت سمت ویترینت چند روزیه به کتابات علاقه پیدا کردی البته از نوع ریختن وپرت کردنشون کف اتاق بعد اومدی تو آشپزخونه کابینتا رو خالی کردی وآخر سرم که رفتی سر وقت جاکفشی که دیگه شرمنده اونو با یه کش بستم ونمیتونستی باز کنی شروع کردی به دعوا کردن من...ای جونم انقد خوشگل اخم میکنی ولباتم غنچه میکنی ...یه ژس باحال که فقط مخصوص خودته سعی میکنم یه عکس ازت بندازم تا بعدا دل خودت ضعف بره ببینیش   ٢ روز پیش که عید نیمه شعبانم بود دیگه کاملا راه رفتی خودت میگفتی تاتی وکل فرشو راه رفتی بعدش برا خودت دست میزدی ومیگفتی آفئییی(آفرین...
17 تير 1391

خونه جدید مبارک

مرحله جدید شیطونیات شروع شده امروز صبح که بیدارشدی خودت از تخت اومدی پایین ویکراست رفتی تو اتاق خودت سمت ویترینت چند روزیه به کتابات علاقه پیدا کردی البته از نوع ریختن وپرت کردنشون کف اتاق بعد اومدی تو آشپزخونه کابینتا رو خالی کردی وآخر سرم که رفتی سر وقت جاکفشی که دیگه شرمنده اونو با یه کش بستم ونمیتونستی باز کنی شروع کردی به دعوا کردن من...ای جونم انقد خوشگل اخم میکنی ولباتم غنچه میکنی ...یه ژس باحال که فقط مخصوص خودته سعی میکنم یه عکس ازت بندازم تا بعدا دل خودت ضعف بره ببینیش ٢ روز پیش که عید نیمه شعبانم بود دیگه کاملا راه رفتیخودت میگفتی تاتیوکل فرشو راه رفتی بعدش برا خودت دست میزدی ومیگفتی آفئییی(آفرین) ...
17 تير 1391

نارسیس

واکسن یکسالگیتو زدیم وخداروشکر ایندفعه خیلی راحت بود اصلا اذیت نشدی تا یک هفته نگران بودم که تب نکنی سریای قبلی خیلی تب میکردی وهیچجوری هم نمیتونستم بهت استامینوفن بدم گلاب به روت سریع برمیگردوندی ومجبور بودم تا صبح پاشویت کنم اونوقت دیگه وسطای شب خوابت میومد ومیخواستی بخوابی شروع میکردی به گریه....ایندفعه به خیر گذشت گل نرگس من خبر نداشتم انقدر خودشیفته ای کافیه آینه گیرت بیاد.. وقتی تو آشپزخونه ام تو هم میای تند تند تو آینه گاز خودتو ماچ مالی میکنی قربونت برم آخه نمیگی مامانی چجوری دلش میاد چای بوسای خوشگلتو پاک کنه ..پس بیدلیل نبود که میخواستم اسمتو بزارم نارسیس...   امروز دینا اومده بود پیشت باهم بازی میکردین....
1 تير 1391

نارسیس

واکسن یکسالگیتو زدیم وخداروشکر ایندفعه خیلی راحت بود اصلا اذیت نشدی تا یک هفته نگران بودم که تب نکنی سریای قبلی خیلی تب میکردی وهیچجوری هم نمیتونستم بهت استامینوفن بدم گلاب به روت سریع برمیگردوندی ومجبور بودم تا صبح پاشویت کنم اونوقت دیگه وسطای شب خوابت میومد ومیخواستی بخوابی شروع میکردی به گریه....ایندفعه به خیر گذشت گل نرگس من خبر نداشتم انقدر خودشیفته ای کافیه آینه گیرت بیاد..وقتی تو آشپزخونه ام تو هم میای تند تند تو آینه گاز خودتو ماچ مالی میکنی قربونت برم آخه نمیگی مامانی چجوری دلش میاد چای بوسای خوشگلتو پاک کنه ..پس بیدلیل نبود که میخواستم اسمتو بزارم نارسیس... امروز دینا اومده بود پیشت باهم بازی میکردین..بازی که ...
1 تير 1391

جشن تولد 1 سالگی

عزیز دل مامان جشن تولدتو ١ هفته دیرتر گرفتیم البته روز تولدتم یه کیک کوچولو گرفتیم وشمعتو همون روز فوت کردی ولی مهمونارو ٢٦ خرداد دعوت کردیم ..دیگه واقعا بزرگ شدیا ملوسک من از صبح که بلند شدیم بابایی مشغول تزیینات تولدت بود ومنم مشغول آشپزی توهم کاملا همکاری کردی...نشسته بودی با عروسکات بازی میکردی و تلویزیون نگاه میکردی فقط کافیه تلویزیون تبلیغ بذاره مشغول هر کاری که باشی  زود میای جلوی تلویزیون و تا آخرشو نگاه میکنی نیگاه کن چه دقتی هم میکنی با عروسکاتم که انقد بامزه بازی میکنی گاهی نیم ساعت مشغولشونی ولابلاش لالایی وآواز میخونی هنوز نتونستم یواشکی فیلم بگیرم دوربینو که میبینی زود میگی اده...یعنی بده   &...
27 خرداد 1391

جشن تولد 1 سالگی

عزیز دل مامان جشن تولدتو ١ هفته دیرتر گرفتیم البتهروز تولدتم یه کیک کوچولو گرفتیم وشمعتو همون روز فوت کردی ولی مهمونارو ٢٦ خرداد دعوت کردیم..دیگه واقعا بزرگ شدیا ملوسک من از صبح که بلند شدیم بابایی مشغول تزیینات تولدت بود ومنم مشغول آشپزی توهم کاملا همکاری کردی...نشسته بودی با عروسکات بازی میکردی و تلویزیون نگاه میکردی فقط کافیه تلویزیون تبلیغ بذاره مشغول هر کاری که باشی زود میای جلوی تلویزیون وتا آخرشو نگاه میکنی نیگاه کن چه دقتی هم میکنی با عروسکاتم که انقد بامزه بازی میکنی گاهی نیم ساعت مشغولشونی ولابلاش لالایی وآواز میخونی هنوز نتونستم یواشکی فیلم بگیرم دوربینو که میبینی زود میگی اده...یعنی بده تولدت مبارک گل قشنگم ...
27 خرداد 1391

تولد 1 سالگیت مبارک

دختر عسل مامانی تولدت مبارک زندگی باتو خیلیقشنگه عزیزدلم خنده هات شیرین زبونیات شیطنتت ... هرروز که بزرگتر میشی بیشتر میفهمم بودنت چقدرخوبه زندگی یه رنگ دیگس ایشالله تولد ١٢٠ سالگیت دخترگلم همیشه مثل الان شاد شاد باشیوصدای خنده هات فضایخونه رو پر کنه دوست دارم امروز صبح که بیدار شدم کنارت نشسته بودم وص ورت معصوم کوچولوی دوسداشتنی فرشتمونگاه میکردم یاد پارسال افتادم اولین باری که دیدمت کامل بهوش نیومده بودم یعنی بزور خودمو نگه داشتم به آنی گفتم بچم کو میخوام ببینمش؟ نشونم داد وفکر کنم این دیدارمون ٣ ثانیه هم نکشید چون دوباره بیهوش شدم ولی لحظه بینظیری بود قشنگترین ٣ ثانیه عمرم فکر کنم اگه در آینده آ...
20 خرداد 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دختر بهار می باشد